خانم دکتری که خودم دعوت کرده بودم که بیاید و در مورد کارتیمی برای من و تعدادی از همکاران توضیح بدهد:از یک خانواده متمول و صاحب نام و نشان شهرشان بود و متولد: 54 .16 سالگی ازدواج کرده بود و همسرش از مدیران عالی رتبه وزرات نیرو بود و تمام این 34 سال را همراه با مادر شوهرش در یک خانه گذرانده بود.زیر یک سقف و نه مثلا دو طبقه مجزا.مشخصات دیگزش به شرح زیر به اطلاع می رسد:مادر: سه فرزند 29،27،17سالهدختر اول : دکترای
روانشناسی و مقیم کانادادختر دوم: مهندس نمی دانم چی و عازم کانادادختر سوم: دانش آموز رشته ریاضیو اما، نکته مهم اینجاست که قبافه اش به 22ساله ها می خورد.حالا چه بلایی سر خودش و پوستش آورده بود را باید از خودش پرسید.تنها چیزی که من در چهره اش تشخیص دادم پروتز لب هایش بود که واویلایی بود برای خودش.در مجموع صورتش به طرز باورنکردنی طوری جوان مانده بود و آقایان را مات و مبهوت کرده بود.آنچنان مات و مبهوتی که حضوری آمدند و از ترتیب دادن چنین جلسه ای با چنان خانم خوشگلی از من تشکر کردند.فقط مانده بود تشویقی کتبی به من بدهند پفیوزها.اما،چرا این خانم را دعوت کرده بودم؟ زیرا در ذهنم صرف روانشناس بود معادل است با موجه بودن و سلامت روان و سواد داشتن.که البته اینطور هم باید باشداما،خانم بیشتر پلنگ بود تا روانشناس و خروجی کارگاه هم این شد که بجای خسته نباشبد بگوییم خدا قوت و برای پاکسازی ذهن چهار تا ورد را با خودمان بلغور کنیم که نمی نویسم.ممکن است بدآموزی شود.و البته،همکاران چنان استقبالی از ان خزعبلات کردند که طبق معمول فرکانس خودم را فحش باران کردم.◇ صرف اعلام چنان اطلاعات شخصی بی موردی در یک کارگاه آموزشی مخصوصا قسمت خانواده متمول و مشهورش،کافی بود تا بفهمم چه دسته گلی به اب داده ام پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:30